تکنیک های گام به گام و مؤثر برای به دست آوردن موفقیت در کار و زندگی
موفقیت در کسب و کار لزوما با قدمهای بزرگ همراه نیست. برای موفقیت باید گام به گام حرکت کرد و از جایی که هستید یک قدم جلوتر بروید و این حرکت باید مستمر باشد.
در مورد موفقیت کتابهای زیادی نوشتند و سمینارهای زیادی برگزار شده است.
همه دوست دارند موفق شوند. تا حالا فردی را ندیدهام که بگوید دوست ندارم موفق شوم.
موفقیت میتواند بنا بر تعداد افراد مختلف تعاریف متفاوتی داشته باشد.
آیا موفقیت فاکتورهای مشخصی دارد؟
قبل از هر چیز میخواهیم بدانیم در چه زمینههایی موفق میشویم و در چه زمینههایی نمیتوانیم موفق شویم؟
محدودیتها را باید در نظر گرفت.
خیلی از کتابها و آموزشها هستند که میخواهند با قانون جذب به موفقیت برسند.
قطعا در بعضی از موارد امکان ندارد که همه موفق شوند.
فرض کنید دانشآموزی هستید که میخواهید بین 25 نفر شاگرد اول شوید. مسلما در این کلاس همه دوست دارند موفق شوند. اگر بین این 25 نفر همه خوب درس بخوانند امکان نمره اول شدن بین هر 25 نفر وجود دارد. ولی در نهایت یک نفر به رتبه اول شدن دست مییابد.
یا در دو ماراتن، 100 نفر با هم ثبت نام میکنند. همه آنها تمرینات لازم را انجام میدهند. به تقویت روحیهی خود میپردازند و همه دوست دارند اول شوند. آیا همه اول اول میشوند؟
مسلما از بین همهی آنها فقط یک نفر اول میشود هر چند هر 100 نفر آنها جذب و تصویرسازی داشته باشند.
در این مقاله اصلا به دنبال قانون جذب نیستیم. من قانون جذب را رد میکنم.
اگر صرفا بر اساس قانون جذب کار شود تعداد افراد موفق بسیار کم است ولی کاملا مشهود است که افراد شکست خورده با این روش بسیار وجو دارد.
هدف ما صحبتهای واهی برای رسیدن به موفقیت نیست. بلکه گام به گام با قدمهای کوچک و پیوسته رسیدن به موفقیت را در این مقاله بیان میکنیم.
دو نوع افکار وجود دارد که ما در این مقاله با آنها کار نداریم:
1- افرادی که به دنبال صرفا جذب کردن هستند و هیچ حرکت و تلاشی انجام نمیدهند.
2- افرادی که از شرایط جامعه و اقتصادی گلایه میکنند و ناامیدانه به روند معمولی زندگی خود ادامه میدهند و مدام میگویند:
- مگر میشود در این وضعیت اقتصادی دیگر صاحب خانه شد؟
- مگر میشود ماشین خرید؟
- مگر شغل مناسب با حقوق مناسب گیر میآید؟
- مگر دیگر میشود استخدام شد؟
- مگر میشود با این شرایط به موفقیت در کسب و کار خود رسید؟
موفقیت از نگاه شما چیست؟
اگر موفقیت از دیدگاه شما این است که:
- شرکت Apple بزنید.
- یا بدون هیچ زمینهای به کوه اورست صعود کنید.
این مقاله به درد شما نمیخورد.
ولی اگر موفقیت از دیدگاه بهبود بخشیدن و ارتقا دادن به جایگاه امرزتان است؛ با هدف مقالهی ما همراه هستید. مثلا:
- اگر در خانهی اجارهای هستید و قصد دارید خانه دار شوید یا قصد خرید ماشین دارید، قطعا این مقاله به درد شما میخورد.
- دانشجوی دانشگاهی هستید و از اینکه سطح علمی پایینی نسبت به دانشگاههای دیگر دارد، ناراحت هستید.
- و…
موفقیتی که ما میخواهیم راجع به آن صحبت کنیم دستیابی به آن محسوس است و دور از ذهن نیست.
آدمهای موفق کارهایی را انجام میدهند که آدمهای ناموفق حاضر نیستند آنها را انجام دهند
هر روز صبح هر آهویی که از خواب بیدار میشود میداند که باید از تندروترین شیر هم تندتر بدود وگرنه شکار خواهد شد. و هر روز صبح هر شیری که از خواب بیدار میشود میداند که باید از آهستهترین آهو هم آهستهتر بدود وگرنه از گرسنگی خواهد مرد. مهم نیست که شما آهو باشید یا شیر، هر روز صبح که بیدار میشوید باید بدوید.
هیچ گاه کسی پیدا نمیشود که بگوید: مشکل از من است و من به اندازهی کافی تلاش نکردهام. بسیاری از ما به گونهای جواب میدهیم که انگار کاملا بی نقص هستیم و همیشه مشکل از یک عامل بیرونی است.
شما حاضرید چه کارهایی را انجام دهید که دیگران حاضر به انجام آن نیستند.
گام اول
انتخاب باخودمان است
- شما شهری را که در آن زندگی میکنید بررسی کنید. مثل شهر شیراز، شیراز حدودا 2 میلیون جمعیت دارد حداقل 200 یا 100 هزار نفر آنها صاحب خانه هستند و عدهای هم به تبع مستأجر.
ما میتوانیم انتخاب کنیم که جز کدام دسته باشیم؟
- چرا خیلی از افراد در مدت طولانی مثل 5 یا 10 سال بیشتر یا کمتر دارند کار میکنند. ولی بعضیها در یک کار دوام نمیآورند.
ما میتوانیم انتخاب کنیم که جز کدام دسته باشیم؟
در شرکت زرین عسل دنا و موسسه آموزشی کسب آرام 35 نفر مشغول کار هستند. همهی آنها افرادی هستند که از 1 تا 10 سال است با ما همکاری میکنند. خیلی از این افراد به موفقیتهایی که مد نظر است دست یافتهاند.
از 35 نفر حداقل نزدیک به 20 نفر در بازدهی زمانی که در شرکت من کار میکردند صاحب خانه یا ماشین شدهاند. یا در شرف خرید خانه یا ماشین هستند.
درماندگی
- وقتی با جمعیت بیکار صحبت میکنیم میگویند من بروم سرکار برای چی؟
- مگر میشود ماشین خرید؟
- چگونه درآمدم را با این شغل بیشتر کنم؟
- مگر میشود به خرید خانه فکر کرد؟
- مگر یک کارمند معمولی میتواند به خرید خانه دست یابد؟
- یک دانشجویی که در دانشگاهی با سطح عمی پایین در میخواند مگر میتواند سطح علمی بالا دست پیدا کند؟
با وجود تمام این مگرها و نشدها، هستند افرادی که شرایطش را نیز دارند ولی به این موفقیتهها دست نیافتهاند. مثلا:
- در یک بیزینسی افراد درآمدشان 5 برابر آن کارمند است ولی نمیتواند خانه بخرد.
- دوستی دارم که پدرش استاد دانشگاه است و در دانشگاهی با سطح علمی بالایی درس میخواند ولی بار علمی بالایی ندارد.
من در این زمینه بسیار فکر کرده و نیز مطالعاتی داشته ام.
خیلی از مواقع محدودیت هایی که در جهان وجود دارد دلیل این نیست که ما نتوانیم خانه بخریم. این محدودیت دلیلی برای قبول نشدن در دانشگاه بهتر، نیست.
دلیلی برای استخدام نشدن ما نیست.
دلیلی برای این که ما نتوانیم شغل بهتر داشته باشیم نیست.
اگر بخواهم در یک جمله بگویم، دلیل درماندگی است.
گام دوم
توقعتان را از خودتان بالا ببرید و هدفهای معقول و دست یافتنی تعیین کنید.
- ما حتی نمیتوانیم یک هدف بنویسیم که من میخواهم جای بهتری استخدام شوم یا میخواهم درخواست حقوق بهتری داشته باشم.
- خیلی از ما اصلا به این فکر نمیکنیم که میتوانیم صاحب خانه شویم.
- یا این که من هم میتوانم یک روزی ماشین پرایدم را به پژو تبدیل کنم.
بسیاری از افراد حتی یکبار با خودشان فکر نمیکنند چگونه دوستان، آشنایانی که شبیه خودمان هستند، توانستهاند به خانه یا ماشین دست پیدا کنند.
یا چطور خیلی از همکلاسیهای من در دانشگاه، امروز سرکار هستند.
رویای موفقیت چیست؟
چه اتفاقی میافتد که افراد زیادی میتوانند به این موفقیتها برسند ونیز افراد زیادی نمیتوانند دست یابند.
من کاملا با شما موافقم که داشتن یک خانهی معمولی، شغل مناسب و ماشین جزء نیازهای اولیهی ما میباشد و داشتن آنها ضروری ست. ولی چرا برای بیشتر افراد در کشور ما داشتن یک خانه، ماشین، شغل آبرومند و یک حقوق معمولی جزء رویا محسوب میشود؟
- رویاهایتان را به این سمت سوق دهید:
- چگونه میتوانم صاحب خانه شوم؟
- چگونه میتوانم ماشین بهتری داشته باشم؟
- چگونه میتوانم شغل بهتری داشته باشم؟
- چگونه میتوانم در دانشگاه بهتری درس بخوانم؟
- چگونه میتوانم استخدام شوم؟
و…
گام سوم
در کجا ایستادهاید؟
اگر میخواهید به موفقیت دست پیدا کنید:
- ابتدا باید بدانید در کجا ایستادهاید.
- به کجا میخواهید برسید.
- و در آخر بهای آن را پرداخت کنید.
فرض کنید کنار کوه اورست هستید و میخواهید با شرایط زیر به قلهی 8848 متری صعود کنید.
- وقتی آمادگی جسمی این کار را ندارید.
- وقتی فنون کوهنوردی را نمیدانید.
- با خود آذوقه و لباس گرم ندارید
آیا میتوانید به در صعود این قله موفق شوید؟ پر واضح است که به قله نمیتوانید صعود کنید.
حال با همین شرایط معمولی که داریدآیا میتوانید به یک کوه 200 متری صعود کنید؟ مسلما بله.
پس هدف ما از رسیدن به موفقیت در این مقاله رسیدن به مدیر کارخانهای با 5000 هزار نیرو نیست. برنده شدن در دو ماراتن نیست، رئیس جمهور شدن نیست. چرا که اینها محدودیت دارد.
هدف ما برای دستیابی به موفقیت برداشتن گامهای معقول و واقعی است.
مثلا وقتی هزار نفر توانستهاند در یک شهر خانهدار شوند، مسلما بقیهی افراد هم میتوانند صاحب خانه شوند.
گام سوم
برنامه ریزی در هزینه
فرض کنید شما یک کارمند هستید و ماهیانه 3 تومان حقوق دریافت میکنید و 3 میلیون را خرج میکنید. حالا اگر شما بتوانید با کمی مهارت بیشتر یا ساعت کاری بیشتر حقوقتان را افزایش دهید و به 4 میلیون در ماه برسید.
حال برای این چهار میلیون:
- برنامهریزی داشته باشید.
- درصدی پس انداز کنید.
- دیدگاه ده ساله داشته باشید.
ممکن است امروز کمی پسانداز کنید و نتوانید خانه بخرید. فردا هم کمی پسانداز کنید و باز هم نتوانید خانه بخرید. ولی همین پساندازهای کوچک صد در صد در موفقیت شما مؤثر است. که در دراز مدت خودش را نشان میدهد.
8 سال پیش وقتی انباردار شرکت را استخدام کردم. فردی مجرد، بدون ماشین و خانه بود. که حقوقی یک میلیون دریافت میکرد. ایشان از روی اجبار این کار را انتخاب کردند. و از رسیدن به موفقیت با حقوقی یک میلیونی ناامید و بیانگیزه بود. به او گفتم حتما در آینده ماشین و خانه خواهی خرید و زندگیات به این شکل نخواهد ماند.
در جوا ب به من گفت: اصلا امکان ندارد با یک میلیون حقوق بتوانم حرکتی رو به جلو داشته باشم. الان بعد از گذشت 8 سال، ماشین خرید، ازدواج کرد و هزینههای سرسام آور زندگی را با موفقیت پشت سر گذاشت. و در تابستان امسال خانه خرید.
برای 20 نفر دیگر از نیروهایم هم داستانی مشابه این همین داستان اتفاق افتاد.
خب چه اتفاقی افتاد که این فرد توانست به موفقیتی نسبت به شرایط اولیهی خودش دست یابد؟
همکارانی که ماشین و خانه خریدند و همکاران دیگرمان که نتوانستند ماشین و خانه بخرند، چه تفاوتی با هم دارند؟
روزهای اول کاریشان تفاوتی بین این دو گروه نبود ولی کم کم گروهی که به دنبال خانه دار شدن یا خرید ماشین بودند، هزینههایشان را مدیریت کردند. پسانداز کردند. هزینههای اضافی خود مثل زیاد رستوران رفتن شان را کم کردند.
خیلی از افراد توجیه میکنند آمدهایم زندگی کنیم. ولی آیا معنای زندگی:
- هر شب رستوران رفتن است؟
- در هر هفته مسافرتهای با هزینههای زیاد است؟
- خرید وسایل غیر ضروری ست؟
- مهمانی گرفتنهای زیاد است؟
بعد از سختیهایی که میکشید وقتی به یک نتیجه مطلوب برسید، بسیار خوشایند و جذاب است. حتی میتواند معنای زندگی را برای شما تغییر دهد.
اگر با افرادی که خانهدار شدهاند صحبت کنید میگوید من 5 یا 6 سال او ل خیلی سختی کشیدم ولی الان خداروشکر یک آلونک دارم. یا سه سال کار کردم ولی الان یک ماشین دارم.
دانشجویی را در نظر بگیرید که در ساعت خالی خود کار دانشجویی پیدا میکند. مثلا: بازاریابی، شاگردی یا کارآموزی میکند.
این دانشجو بعد از گذشت چند سال نتیجهای خوب از از دیروزش میگیرد.
این افراد به نسبت آنهایی که پول خود را بدون برنامهریزی خرج میکنند و علت عدم پیشرفت خود را به گردن عوامل بیرونی و شرایط میاندازند؛ به معنای زیباتری از زندگی دست یافتهاند.
گام چهارم
کنار آمدن با شرایط فعلی
قطعا من با شما موافق هستم که ما مستحق شرایطی خیلی خیلی بهتر از این هستیم ولی پرداختن به این مورد از بحث ما خارج است.
فعلا شرایط موجود این است. اگر شرایط تغییر کند و ما به شرایط بهتری برسیم خب خداروشکر. ولی اگر شرایط تغییر نکند و به همین شکل بماند آیا من باید هر روز حسرت گذشته را بخورم؟
قطعا خیر
گام پنجم
اهدافت را مشخص کن
شما باید هدف داشته باشید و در ذهنتان بگویید:
- من باید خانه دار شوم.
- من باید ماشین دار شوم.
- من باید در همین دانشگاهی که هستم سطح علمیام را بالا ببرم.
- من باید استخدام شوم.
- من باید موفقیت در کسب و کارم را رقم بزنم.
در گام بعدی این سؤالات را از خودتان بپرسید:
- چگونه میتوانم صاحب خانه شوم؟
- چگونه میتوانم ماشین بخرم؟
- چگونه در این دانشگاه سطح علمی خود را بالا ببرم؟
- چگونه میتوانم در شغل دلخواهم استخدام شوم؟
باید دنبال راه حل باشید.
قطعا اگر امروز پولی نداشته باشید و بخواهید در 6 ماه آینده خانهدار شوید، خندهدار است. باید برنامه ریزیتان را این گونه ترسیم کنید:
- الان شرایط خرید خانه را ندارم ولی میتوانم اجاره ام را کمتر کنم.
- یا اجارهام را به مقداری رهن و مقداری اجاره تبدیل کنیم.
- در سال بعد تلاش کنیم کامل رهن پرداخت کنید.
بنابراین وقتی توانستید به این مرحله برسید؛ مسلم است در چندسال آینده میتوانید با گرفتن وام و کمی تلاش بیشتر خانه دار شوید.
حال با این شرایط برای خرید خانه از کجا شروع کنم؟
- در گام اول برای صاحب خانه شدن میتوان از نقاط معمولی یا حتی نقاط بد شهر شروع کرد.
- در گام بعدی فکر کنید چگونه خانهتان را به نقاط بهتر منتقل کنید.
با این روند در بازده زمانی مثلا 15 سال بعد میبینید با همکار خود تفاوت دارید.
همکار شما همچنان دارد از بیخانه بودن رنج میبرد. از شرایط جامعه گلایه میکند. همچنان درگیر گران شدن رهن و اجاره خانه است ولی شما کم کم با برنامهریزی و مدیریت هزینه توانستید خانه بخرید.
گام ششم
برتری خفیف
فکر میکنید برتری خفیف چیست؟
رعایت نکات برتری خفیف، نقش حائز اهمیتی در موفقیت گام به گام شما ایفا میکند.
برتری خفیف کتابی است که به من بسیار کمک کرد. من توانستم با این کتاب کارهایی را انجام دهم با اینکه قدمهایی کوچکی به شمار میآمدند ولی به موفقیتهای بزرگی رسیدم. تآثیر این قدمهای کوچک با گذر زمان نمایان شد.
فرض کنید شما از امروز روزی هزار تومان پسانداز میکنید. در ماه بعد پسانداز ما نسبت به ماه گذشته دو برابر میشود. یعنی فردا 2 هزار تومان پس فردا 4 هزارتومان و روز چهارم 8 هزارتومان. در 30 روز به چه عددی میرسید؟
در همین راستا مثالی د رکتاب برتری خفیف آورده شده است. مثالی پر مغز و انگیزشی، یقین دار م این مثال شما را تحت تأثیر قرار خواهد داد.
مثال سنبل آبی
سنبل آبی درختچهای است که روزانه دو برابر میشود.
وقتی سنبل آبی وارد یک دریاچهی عظیم میشود، در سالهای اول دو برابر شدن روزانهاش به چشم نمیآید ولی بعد از گذشت 7 سال این درختچه نصف دریاچه را میگیرد. فقط یک روز دیگر نیاز است تا سنبل آبی کل دریاچه را بگیرد.
با گامهای کوچک در دراز مدت به جایی میرسید که فقط یک قدم باقی مانده است تا به موفقیت چشمگیرتان دست یابید.
بیشتر بیزینسهای بزرگ و موفق از این الگو تبعیت کردهاند.
وقتی یک کارگاه زیر پلهای، زده میشود با این الگو میتواند به موفقیت دست یابد. همچنین با الگوی سنبل آبی میتوان موفقیت در کسب و کار رابه چنگ آورد.
وقتی شما کارمند یک بخش معمولی هستید. اگر از بقیه کمی بهتر عمل کنید. روزانه منظم سرکار حاضر شوید. سعی کنید ارزش افزوده داشته باشید. خودتان را به روز کنید. قطعا زمانی که در آن سازمان یا شرکت نیروی بهتر و در سطح بالاتری میخواهند، شما در اولویت هستید.
قرار نیست همه کارآفرین شوند. قرار نیست همه بیش از حد توان خود تلاش کنند. ولی باید همه تلاش کوچک و مستمر داشته باشند.
فرض کنید که شما میخواهید کتاب خواندن را شروع کنید. اگر امروز یک کتاب بخوانید خیلی اتفاق بزرگی رخ نمیدهد ولی اگر در ده سال هر ماه یک کتاب بخوانید، بعد از گذشت ده سال 120 کتاب خواندهاید.
اینجاست که موفقیت شما چشمگیر میشود. اینجاست که با کسانی که هیچ کتابی نخواندهاند تفاوت خواهید داشت.
گام هفتم
عوامل بیرونی را دفع کردن
معضل اصلی افرادی که
- خانهدار نمیشوند.
- نمیتوانند ماشین بخرند.
- نمیتوانند بیزینس خود را راهاندازی کنند.
- نمیتوانند در جایی استخدام شوند.
- نمیتوانند سطح علمی یا تحصیلی یا مطالعهی خود را بالا ببرند.
این است که بر اساس واقعیتهای بیرونی تصمیم میگیرند و واقعیتهای درونی را فراموش میکنند.
بله همیشه در شرایط اقتصادی بدی هستیم اگر نخواهیم خودمان را تغییر دهیم. همیشه بهانههایی وجود دارد مثلا برای:
نخواندن کتاب بهانه هایمان این است که کتاب گران است یا کتابهای خوبی وجود ندارد.
یا نخریدن خانه: من کجا و یک میلیارد قیمت خانه کجا؟ ولی میتوان حداقل به 100 میلیون رسید و خانه رهن کرد.
گام هشتم
نیفتادن در باتلاق هزینهها
خیلی از افراد متأسفانه در این باتلاق گیر کردهاند که به اندازهی دستمزد و سرمایهشان خرج میکنند.
در تقویم 1346 نوشته بود. به حال آن کس بباید گریست که دخلش بود 19 و خرجش 20.
گام نهم
پسانداز بلند مدت گامی برای موفقیت در کسب و کار
به این فکر کنید اگر درآمد شما یک میلیون است، 100هزار تومان آن را پسانداز کنید.
در سال یک میلیون و 200 هزارتومان پسانداز شما میشود. شاید این مبلغ یه چشم نیاید ولی در ده سال به مبلغی چشمگیر خواهید رسید.
با این روند اگر حقوقت به 4 میلیون برسد بابت هر یک میلیون ، 100 هزارتومان پسانداز میکنند یعنی میشود 400 هزارتومان. و این 400 هزار تومان به یکباره میشود 50 میلیون تومان. حالا اگر فردی 4 یا 3 میلیون حقوق میگرفته به مدت ده سال این کار را تکرار کند به یک عد 40 یا 50 میلیونی میرسد. حداقلش این است که میتواند یک خانه در شرایط بهتری اجاره کند.
به نظر من موفقیت برای هر فردی متفاوت است. بیشتر افرادی که دوست دارند موفق شوند دنبال مایحتاج اصلی زندگی خود هستند و کافی است برای همین تلاش کنند.
بیشتر افراد اگر یک خانه، یک شغل و یک ماشین داشته باشند، از زندگی خود بسیار راضی خواهند بود.
کافی است قدمهای خیلی کوچک ولی پیوسته بردارید. مثلا صد هزار قدم در ده سال.
به این قدمهای کوچک فکر کنید و راههای میانبر را فراموش کنید.
گام دهم
پس انداز درست
نکتهی دیگری که در جامعهی ما کمتر به چشم میخورد، پسانداز درست است.
برای اکثر افراد، پسانداز کردن آخرین گزینهای است که به ذهنشان میرسد و اگر واقعا هیچ کار دیگری به ذهنشان خطور نکند، بخشی از پولشان را پسانداز میکنند.
این در حالی است که افراد ثروتمند، به محض دریافت هر پولی، به عنوان اولین کار، بخشی از آن (حداقل 20 درصد) را صرفا پسانداز میکنند و مبلغ پسانداز خود را فقط و فقط زمانی خرج میکنند که آن را در کاری سرمایه گذاری کنند تا سود بیشتری عایدشان شود.
پس انداز کردن به شیوهی درست کار خیلی سختی نیست. مثلا:
- اگر به جای این در سن 25 سالگی 500 هزار تومان صرف خرید یک مانتو کنید، به یک مانتو 100 هزار تومانی بسنده کنید و 400 هزار تومان پسانداز کنید. اینگونه در سن 45 سالگی مبلغ باور نکردنی 21 میلیون خواهید داشت.
- اگر در سن 20 سالگی به جای اینکه 25 میلیون تومن خرج عروسی خود کنید، به یک مهمانی ساده بسنده کنید و فقط 5 میلیون تومان هزینه کنید و 20 میلیون باقیمانده ار در بانک پسانداز کنید. در سن 45 سالگی حدود 400 میلیون تومان خواهید داشت.
قدم یازدهم
عوامل برد
- مشخص کردن اهداف کلی و جزئی به صورت شفاف و رسیدن به توافق بر سر آنها.
در این گام نیازمند این هستید که هدفتان ار دقیقا بشناسید ولی در مورد فرآیند دستیابی به آن منعطف باشید.
- ارزیابی اندازهها، معیارها و استانداردها.
- تعیین کردن تاریخ برای اهداف اصلی و فرعی که مشخص کرده است.
آلبرت انیشتین: تنها دو چیز تمام نشدنی است: جهان و حماقتهای انسان و من دربارهی اولی مطمئن نیستم.
دو عامل مهم از بین رفتن انگیزه برای رسیدن به مطلوب
1- ترس از شکست
به علت انتقاد مخرب مدام با ترس از اشتباه یا شکست در کارهایمان روبه رو هستیم.
2- ترس از عدم پذیرش
این ترس ناشیاز انتقاد، محکومیت و سرزنش و هم چنین نرس از اشتباه و شکست خوردن است.
عوامل روانی در موفقیت
خودانگاره یک عامل روانی در توسعهی توان بالقوه انسان است. در واقع خودانگاره ساختار اعتقادی یا سیستم ارزشی فرد است.
خودانگاره از سه جزء تشکیل شده است:
- فرد آرمانی
- تصویر فرد از خود
- خودباوری
فرد آرمانی: تصویری از هویت ایدهآل خود در زندگیمان است. این تصویر متشکل از اهداف، آرزوها، امیدها و ایدهآل هایی است که دربارهی خودمان و شخصی که شاید بتوانیم در آینده باشیم، دارد.
تصویر فرد از خودش: نگرش دیگران نسبت به ما، تصویری از خودمان را به خودمان ارائه میدهد.
خودباوری: هر چه افراد در دنیای بیرون عملکرد بهتری داشته باشند و اهداف بزرگتری برای خود و معیار بالاتری برای کارشان تعیین میکنند.
قانون مورفی:
هر چیزی که بتواند اشتباه شود، اشتباه خواهد شد.
اغلب شکست میخورند چون نمیدانند که چه چیزهایی را نمیدانند و از کشف سریع دانستههای خود عاجز هستند. برای موفق شدن باید یاد بگیرید شکست بخورید، اصلاح کنید، بیاموزید و آنچه آموختهاید به کار گیرید.
- بعضی اوقات موقعیت بد تقصیر ما نیست بلکه مشکل از جانب شخص دیگری ایجاد شده است و ما با آن دست به گریبانیم.
- زندگی پر از اتفاقی است که ما نمیتوانیم آنها را کنترل کنیم. اما احساسات و به خصوص خشم ما در مقابل این اتفاقات تحت کنترل ماست.
- ما با همین عکسالعملها در مقابل اتفاقات خوشایند و ناخوشایند میتوانیم سرمشقی برای اطرافیانمان باشیم و روی آنها تأثیر بگذاریم.
قانون 5 نفر
سخن آخر
شما در هیچ چیزی از پنج نفر اول اطرافیانتان بالاتر نخواهید رفت نه در موفقیت، نه در ثروت، نه در اعتقادات و نه در هیچ چیز دیگری.
شما ببینید 5 نفر نزدیک زندگی شما چه کسانی هستند و بررسی کنید آیا این افرادی هستند که شما میخواهید مثل آنها شوید یا میخواهید خیلی بالاتر از آنها قرار بگیرید.
نظر شما چیه؟