طراحی سیستم فروش و پیاده سازی آن
قبل از پرداختن به طراحی سیستم فروش لازم است به بدیهیات فروش بپردازیم. در فروش، ما به دنبال بدیهیات هستیم. به این معنا که بیشتر افراد میدانند، چه کاری لازم است انجام دهند؛ ولی آن بدیهیات را اجرا نمیکنند.
مثلا همهی ما میدانیم که هنگام رانندگی نباید از تلفن همراه استفاده کنیم ولی در طول روز افراد زیادی را میبینیم که در حین رانندگی با تلفن همراه خود صحبت میکنند، چت میکنند، واتساپ چک میکنند و … . اغلب فروشندگان هم در فروش همین گونه رفتار میکنند.
بدیهیات فروش
نرخ تعداد ارتباط با خرید
در بازاریابی، هدف این است به افراد زیادی پیشنهاد دهیم و بعد منتظر بمانیم که چند نفر برای خرید اقدام میکنند و ترافیک ایجاد میشود.
ممکن است امروز با ده نفر تلفنی مذاکره کنید و از این ده نفر یک نفر از شما خرید کند. یا امروز ده نفر وارد سایت شما شوند و یک نفر خرید کند.
اگر از هر ده نفر یک نفر خرید کند، نرخ تبدیل ارتباط با خرید به خریدار 10 درصد است. اینجا شما باید تلاش کنید که یک نفر خریدار به دو نفر خریدار تبدیل شود، در نهایت فروش شما دو برابر میشود.
بنابراین یکی از معیارهایی که در سیستم فروش باید به آن پرداخته شود این است که بدانید با چند نفر در ارتباط هستید و از این تعداد، چند نفر از شما خرید میکنند. بعد از تحلیل و بررسی تعداد افرادی که با آنها تعامل دارید، تصمیم بگیرید که فروش خود را افزایش دهید.
آینه بغل
در بعضی از تصادفاتی که رخ داده است، علت تصادف این بوده که فرد هنگام سبقت، آینهی بغل خود را چک نکرده است. در حالی که این آموزش را هنگام گرفتن گواهینامه دیده است. آنها میدانند که حتما باید آینه بغل خود را چک و بعد اقدام به سبقت گرفتن کنند.
پس چرا این اتفاقات و تصادفات رخ میدهد؟
- یا حواسشان پرت است.
- یا به این غرور کاذب رسیدهاند که چون ده سال است تصادف نکردهاند؛ خلی حرفهای هستند و اتفاقی برایشان نمیافتد.
بعضی از فروشندگان در فروش هم دقیقا همین گونه عمل میکنند! آنها فکر میکنند چون بیزینس پر رونقی دارند؛ دیگر نیازی به گوش دادن به صحبتهای مشتری نیست. و به مرور نرخ تعداد مشتریان پایین میآید.
چرا فروشنده توان فروش ندارد؟
فرض کنید که شما مهندس معماری هستید و قصد ساخت یک ساختمان بزرگ را دارید. آیا میتوانید بدون هیچ علمی، آن ساختمان را بسازید؟
اینکه ندانید فوندانسیون آن چگونه باشد! آسانسور کجا تعبیه شود! خروج اضطراری ساختمان کجا قرار بگیرد! و…
اصلا امکان ندارد بدون علم به این موارد و نداشتن سواد لازم و کافی، بتوانید آن ساختمان را طراحی کنید و بسازید. بنابراین باید در دانشگاه یا در مؤسسات آزاد، دانش و مهارت این کار را کسب کرده باشید.
برای فروش، آموزش آکادمیک وجود ندارد و همچنین معمولا فروشندگان از روی اجبار این شغل را انتخاب میکنند. پس باید به دنبال یادگیری رفت و گرنه مانند مهندس بیسواد عملا کاری نمیتوانید انجام دهید.
وقتی وارد این شغل میشوید باید به دنبال یادگیری باشید.
اهرم صبر
یک خورشت هم برای اینکه جا بیفتد به زمان نیاز دارد.
اگر تازه وارد حوزهی فروش شدهاید برای کسب تجربه نیاز به زمان دارید. برای پیاده سازی دانش تئوری که یاد گرفتهاید باید تجربه کسب کنید. مسلما فروش در رستوران بسیار متفاوت با فروش ماشین BMW است. بنابراین علم تئوری فروش در اینجا چندان کمکی به شما نمیکند.
استفاده از تجربه و دانش
افرادی هم وجود دارند که در فروشندگی، هم تجربه دارند و هم دانش؛ ولی از تجربه و دانش خود استفاده نمیکنند! آنها میدانند که از «نه» مشتری باید «بله» بسازند ولی اصلا حاضر نیستند به سراغ مشتری بروند.
استفاده نکردن از دانش و تجربه هیچ فرقی با بی سوادی ندارد.
نگرش مثبت
اغلب افراد در هنگام رکود و تورم فکرشان این است: «مردم دیگر توان خرید ندارند».
اگر دارای بیزینسی هستید که به 80 میلیون ایرانی کالا میفروشید ولی کسی نمیخرد حق با شماست!
ولی اگر به فرض رستورانی دارید که مشتریان فعلی شما به دلیل تورم به جای ماهی 2 بار، ماهی یک بار به رستوران شما میآیند، پس این نوع تفکر اشتباه است.
در این شرایط شما باید تبلیغات خود را بیشتر کنید و شرایطی را فراهم کنید که مشتریان فعلی شما بیشتر خرید کنند و مشتریان جدید هم جذب کنید. انجام این کار نیاز به تغییر نگرش دارد.
اغلب فروشندگان در زمان رکود و تورم، تبلیغات نمیکنند و در ارتباطِ رو در رو انگیزهای برای جذب مشتری ندارند!
پس این تهدید را تبدیل به فرصت کنید. ببینید چند درصد از سهم بازار را دارید. به مشتریان فعلی خود، چه مقدار کالای بیشتری میتوانید بفروشید. کیفیت خدمات و ارتباطات خود را بهبود ببخشید و این رکود و تورم را به نفع خودتان تمام کنید.
حذف اخبار
پیشنهاد میکنم اخبار تماشا کردن را از برنامهی روزانهی خود حذف کنید.حتی تلویزیون را هم حذف کنید و به جای آن کتاب بخوانید.
آیا خبر یک هواپیمای عالی با خدمات درجه یک و با کیفیت که روزانه مسافران خود را به سلامتی جابه جا میکند؛ در اخبار بیان میشود؟! مردم هم اهمیتی به این نوع اخبارها نمیدهند. ولی به محض اینکه از هر ده هزار هواپیما یک هواپیما سقوط کند، تمام شبکههای خبری به آن میپردازند و تأثیری که بر روان ما میگذارد این است که دنیا جای ناامنی ست!
علاوه بر لزوم رعایت موارد بالا قبل از طراحی سیستم فروش، باید تصمیم بگیرید که چه اخبارهایی را حذف کنید.
کافی است به جای دیدن اخبار در تلویزیون یا شبکههای اجتماعی، کتاب افراد موفق را بخوانید. یا در مورد اینکه فروشندگان موفق چگونه موفق شدهاند، مطالعه داشته باشید.
*مطالعهی روزانه را جایگزین اخبار کنید.
معاشرت با افراد مثبت
وقتی از فروشندگان بپرسید که بازار چگونه است؟ عموم آنها پاسخشان این است: «بازار خرابه». چرا که معتقدند با این پاسخ رقیبی برای آنها پیدا نمیشود و دیگران توقع مالی از آنها نخواهند داشت.
ولی بسیار لازم است با افرادی که نگاه مثبت دارند و خوب میفروشند در ارتباط باشید و از آنها تأثیر مثبت بگیرید.
حل مسئله
خیلی از مسائل مثل: کرونا، گرانی، بالا رفتن دلار، حضور رقیب و … دست ما نیست. ولی تا بهبود این مسائل باید با همین شرایط کار کنید!
احتمالا اسم حسن ریوندی را شنیدهاید. این فرد در حوزهی فعالیتهای طنز بسیار خوش درخشیده است. آیا با حضور کرونا دست از فعالیت بر داشت؟
مسلما نه، او دست به تغییر زد. مهمترین رکن فعالیت او تماشاگر است ولی با وجود کرونا امکانش نبود؛ بنابراین تصمیم گرفت فیلمهای خود را بدون تماشاگر در آپارات منتشر کند. صد در صد بهره وری پایین آمد ولی صفر نشد.
علاوه بر این راه حل، قیمت را هم بسیار پایین آورد. او کنسرت زنده خود را در آپارات با 10 هزار تومان به فروش رساند.
در شرایط بد تسلیم نشوید به دنبال راه حل باشید.
تبدیل چرا به چطوری در فروش
پرسش اغب فروشندهها این است: «چرا بازار خراب است؟ چرا نمیتوان فروش داشت؟» در صورتی که پرسش صحیح این گونه است که: «چطوری در بازار خراب بفروشم؟»
در مورد مواردی فکر کنید و صحبت کنید که امکان تغییر آن را داشته باشید. یا به عبارتی دیگر روی آن مورد کنترل داشته باشید.
خریداران به دنبال کیفیت بهتر هستند و در بین برندهای مختلف یک محصول، شما به عنوان فروشنده باید حرفی برای گفتن داشته باشید! فرهنگ مصرف تغییر کرده است، شما باید خود را به سمت این تغییرات هدایت کنید و نیاز مشتریان را همان گونه که میخواهند برطرف کنید.
مشتری به دلایل مختلف ممکن است به شما نه بگوید! گاهی بعضی از افراد اصلا برای خرید نیامدهاند. صرفا برای تفریح یا کسب اطلاع از بازار آمدهاند. پس نه مشتری را نباید به خود بگیرید. ابتدا بررسی کنید که چند مشتری نسبت به مراجعه کنندگانتان در طول روز به شما نه میگویند و بعد به دنبال راه حل بگردید.
تغییر اشتباهات رایج در راستای طراحی سیستم فروش
برای طراحی سیستم فروش و پیادهسازی آن ابتدا باید چند اشتباه را دیگر تکرار نکنید.
این ویدئو سه ویژگی مهم فروشندهی حرفهای بودن را توصیه میکند.
1. شنونده قوی نبودن
در برخورد با مشتری باید حتما شنونده قوی ای باشید ولی متأسفانه هستند فروشندگانی که:
- هنگام ورود مشتری سر خود را از گوشی بیرون نمیآورند؛ حتی حاضر نیستند به مشتری لبخند بزنند.
چرا این اتفاق میافتد؟ چون سیستمی برای فروش طراحی نشده است. اینجاست که با طراحی سیستم فروش، فروشندگان آموزش میبینند که هنگام ورود مشتری به او لبخند بزنند و به صحبتهای آنان برای پیدا کردن جنس مورد نظر خود گوش کنند.
- بعضی فروشندگان هستند که وقتی مشتری وارد فروشگاه یا مغازه میشود پشت سر او راه میافتند، در صورتی که این کار اصلا درست نیست و به مشتری حس بدی القا میشود.
روش صحیح این است که فروشنده همان جایی که ایستاده، از مشتری بپرسد به کمک نیاز دارد یا خیر؟ همچنین میتوان روی کاغذی نوشت به دیوارهای مغازه چسباند که «اگر نیاز به کمک دارید میتوانید به فروشنده مراجعه کنید».
اگر میخواهید شنونده قوی باشید باید بدانید که کجا و چطوری میتوانید به مشتریان خود کمک کنید!
2. پر حرف بودن
به جای پر حرفی، سعی کنید که پرسشگر باشید. با پیشنهادهای مختلف، تصمیم مشتری را تغییر ندهید. اگر دیدید مشتری از شما خرید نمیکند از او بپرسید که چه کالایی با چه کیفیتی میخواهد؟!
به پاسخ او گوش کنید. اگر شما هم آن کیفیت و مزیتها را داشتید حتما آن مشتری را در جریان بگذارید؛ و اگر آن کیفیت و مزایا را نداشتید سعی کنید، آنها را به دست بیاورید.
در ارتباط با مشتری شنوندهی فعال باشید. باید بدانید که پرسشگری از شنوندهی خوبی بودن، میآید.
3. فروش التماسی
التماس کردن برای فروش به این معنا نیست که فروشنده به دست و پای مشتری بیفتد و قربان صدقهی او برود و وقتی فروخت، دماغش را باد بیندازد و یک آدم دیگری بشود و زیر بار هیچ تعهد بعدی هم نرود.
فروش التماسی ظاهری معمولی و باطنی ملتمسانه دارد. فروش التماسی بیشتر در بازارهایی که رقابت سختتر و بیشتر است استفاده میشود.
در روش فروش التماسی همهی اجزای بازاریابی تا فروش یک محصول، رنگ ملتمسانه به خود میگیرد. تبلیغات پر از وعدههای بزرگ میشود و تخفیفات و ترفیعات فروش فراوان مشتری را قلقلک می دهد.
این روزها اغلب افراد کالا یا خدمات را به خاطر کیفیت یک برند خاص نمیخرند. بلکه میخرند تا شاید لیفانی، پرایدی، وولیکسی برنده شوند.
یا مثلاً در بعضی بازارها فروشندهها جلوی درب مغازه میایستند و میخواهند به زور وارد مغازه شوی و بعد آنقدر صحبت میکنند یا اصطلاحا زبان میریزند تا بالاخره بتوانند جنسی را بفروشند.
دورهی فروش التماسی به سر آمده است! نباید با اصرار کالا یا خدمات خود را بفروشید. به جای اصرار پیگیر نیازها و خواستههای مشتری باشید.
برای اینکه یک فروشنده حرفهای باشید و بتوانید کالا یا خدمات خود را به فروش برسانید، موارد زیر که دغدغه و انتظارات مشتری است را رعایت کنید:
- متمایز بودن کالا یا خدمات
- داشتن قیمت مناسب
- دارا بودن کیفیت بالا
- داشتن تبلیغات
- ایجاد یک حس خوب و حس اطمینان در مشتری
- رفع نیاز مشتری
- دارا بودن خدمات بعد از فروش
- داشتن بسته بندی مناسب
- داشتن حق انتخاب
4. نداشتن لبخند یا داشتن لبخند تصنعی
در ارتباط تلفنی یا حضوری با مشتری لبخند بزنید. لازم است لبخند زدن نیروهایتان را در برخود با مشتری، در طراحی سیستم فروش خود بگنجانید.
هنگام صحبت با مشتری هرگز از عبارات های زیر استفاده نکنید:
- «ببخشید مزاحم وقتتون شدم!»
- «میدونم بد موقع تماس گرفتم!»
- «ببخشید بدموقع تماس گرفتم!»
- و …
به کاربردن این عبارات منفی باعث میشود مشتری هم حالت دفاعی و منفی به خود بگیرد. بنابراین بهتر است از عبارات مثبت استفاده کنید و به جای گفتن عبارات بالا بگویید: «آیا زمان مناسبی هست من تماس گرفتم؟»
هنگام دادن اطلاعات کسب و کار خود یا محصولات و خدمات خود لازم نیست سیر تا پیاز را برای مشتریان بازگو کنید. ابتدا ببینید مشتری چقدر در مورد شما و محصولات شما اطلاعات دارد و بعد اطلاعات او را تکمیل کنید.
5. همیشه حق با مشتری نیست
این جمله که «همیشه حق با مشتری است» یک اشتباه بزرگ و رایج میباشد.
در نظر داشته باشید که تعداد مشتریان دردسرساز زیاد نیستند. اگر با فروشندگان صحبت کنید اغلب آنان از مشتریان گلایه دارند. در صورتی که اغلب مشتریان و حتی خود ما هنگام خرید کالا یا خدماتی از فروشنده تشکر و قدردانی میکنیم.
هر کسب و کاری بسته به خدمات و کالایی که عرضه میکند، میزان وسواس و حساسیت مشتری را تعیین میکند. مثلا عروسی که برای تهیهی لباس عروس یا تالار پذیرایی به شما مراجعه میکند حق دارد وسواس نشان دهد و حتی جزئیترین سؤال را از شما بپرسد. بنابراین به این نوع مشتریان نمیتوان دردسرساز گفت.
مشتری دردسر ساز مشتریای است که:
- بد حساب باشد؛
- کالا را تحویل نگیرد؛
- بدقول باشد؛
- به همکاران حانم زل بزند یا از حدود خود خارج شود؛
- و …
این نوع مشتریان باید حذف شوند و برای این کار باید شجاعت داشته باشید. مشتریان دردسرساز شما فقط 2الی5 درصد مشتریان شما را شامل میشوند، پس از حذف کردن آنان نترسید و انرژی و زمان خود را صرف 95 درصد دیگر کنید.
قانون 20 80 یا اصل پارتو
اصل پارتو یک اصل قدرتمند و زیربنایی در کسب و کار است. که به ساده ترین شکل این اصل را برای شما تعریف میکنم.
- 80% نتایج، از 20% تلاش شما حاصل میشود.
- 20% محصولات یا خدمات شما، 80% سود شما را رقم میزند.
- 20% مشتریان شما، 80% سود برای شما میآورند.
کلید طلایی این اصل: 20% را شناسایی کرده و روی آن تمرکز کنید و از 80% باقیمانده صرف نظر کنید. به عبارتی دیگر به کسب و کار خود نگاهی بیندازید و روی 20% از محصولاتی که سود شما را به وجود میآورند، تمرکز کنید.
شرکت ایرانسل یا همراه اول را در نظر بگیرید، آنان تا چند سال گذشته بیشترین تمرکز خود را روی فروش مکالمه گذاشته بودند. ولی الان بیشترین تمرکزشان روی بستههای اینترنت است؛ چرا که در حال حاضر از خدمات پرفروششان است.
به این اصل با دقت فکر کنید که چگونه و با چه روشهایی میتوانید آن را به کار بگیرید و در طراحی سیستم فروش خود پیاده کنید.
نردبان تصور
نخستین بار ساموئل ای هایاکاوا، زبانشناس ژاپنی، این اصطلاح را درسال ۱۹۳۹ در کتابش، زبان تئوری و عمل، بهکار برد. بر اساس نردبان تصور، پلهی اول این نردبان عبارات واضح، مشخص، ملموس و دقیق را دربر میگیرد که تمامی افراد درک یکسانی از آن دارند، مثلاً وقتی میگوییم پژو پارس سفید، همۀ ما ایرانیها تصویری یکسان به ذهنمان میآید.
هر چه از این نردبان بالاتر رویم روشنی و دقیق بودن واژگان کاهش مییابد و بهسوی مفاهیم کلی و محض پیش میرود، مثلاً در پلهی آخر این نردبان میتواند کلماتی همچون هویت و سرنوشت و قانون جای گیرد و کلماتی مانند خانواده و مدرسه در اواسط پله جای میگیرند.
حال با توجه به ویژگی مغز انسان، که بصری است، هر چه بیشتر در معرفی محصولات خود از کلمات پلهی اول که تصویری و ملموساند استفاده کنیم، بیشتر روی مشتری تأثیر خواهیم گذاشت.
به این مثالها توجه کنید:
- کالای من با کیفیت است.
- کالای من ارزان است.
- خیلی از شرکتهای بزرگ با ما کار میکنند.
این نوع عبارات برای مشتری ملموس نیست و نمیتواند تصویرسازی کند. ولی اگر بگویید:
- کالای من 36 ماه ضمانت دارد.
- قیمت این کالا نسبت به جاهای دیگر 200 هزارتومان ارزانتر است.
- شرکت فولاد بندرعباس، 4 سال است کفشهای ایمنی را از ما خریداری میکند.
با این نوع عبارات تصویری از صحبتهای ما در ذهن مشتری نقش میبندد، در نتیجه راحتتر میتواند برای خرید تصمیم بگیرد.
البته در نظر داشته باشید که متناسب با جامعهی هدف خود، کلمات ملموس و روشن انتخاب کنید. مثلا برای تیم پزشکی کلمه آنژیو کاملا روشن و واضح است ولی برای کودکان اصلا مفهومی ندارد!
یا اغلب پژو پارس سفید را میتوانیم تصور کنیم ولی ولوو سواری با امنیت بالا را نمیتوانیم، چون آن را ندیدهایم.
به این دو روش در معرفی بیمه مسئولیت دقت کنید:
روش اول
بیمهی مسئولیت بسیار مهم است. اغلب سازمانهای بزرگ از این بیمه استفاده میکنند. در بروز حوادث بسیار کمک کننده است. در کل برای سازمان شما لازم است.
روش دوم
میتوانید از یک داستان کمک بگیرید. حدودا پارسال فردی به ماشین من زد. در فاصلهی زمانی که برای انجام کارهای بیمه مراجعه کرده بودیم، با هم معاشرت کردیم. این فرد میگفت با جابه جایی دفتر کارشان و سهل انگاری در بیمهی مسئولیت یکی از نیروهای خوبشان، از پله ها پرت شد و به سرش ضربه وارد شد. بیش از 200 میلیون هزینه کردم تا بهبود پیدا کند ولی متاسفانه فوت شد. در صورتی اگر بیمه مسئولیت داشتم این هزینه را متقبل نمیشدم.
به نظر شما، کدام روش تأثیرگذارتر بود؟
واضح است که روش دوم مؤثرتر است. زیرا برای مخاطب ملموستر است و مغز و احساس او را را تحت تأثیر قرار داده است. و در موقعیتی قرار گرفته است که ارزش بیمه مسئولیت را درک میکند.
تعلیم به فروشندگان
اگر مدیری هستید و میخواهید این موارد را به فروشندگان خود آموزش دهید، برتری خفیف را به آنها آموزش دهید. به این معنا که اگر درآمد او قطره باشد، یک باره دریا نمیشود. ولی میتواند ابتدا به چشمه، بعد رود و بعد دریا تبدیل شود.
مثل رئیس برند شیرین عسل که یک روز کیک میفروخت و الان یک دریاست.
برتری خفیف کاری است که افراد به صورت معمول انجام میدهند ولی شرطش استمرار است. مثلا اگر روزی 10 دقیق مطالعه کنید، شاید در ابتدا ناچیز باشد ولی در طول 10 سال اطلاعات خیلی زیادی به دست خواهید آورد.
در مورد فروشندگا هم صدق میکند، اگر روزی به 3 مشتری میفروشید سعی کنید راهی پیدا کنید که به 4 نفر بفروشید. در ابتدا کار سختی است چون باید مدام آزمون و خطا کنید تا بالاخره روش مناسب را پیدا کنید.
مطالعهی این دو کتاب را حتما در برنامه خود داشته باشید.
- برتری خفیف
- اثر مرکب
طراحی سیستم فروش بر اساس دانش و تجربه
با هر آنچه از طریق تجربه و دانش کسب کردهاید، کاری انجام دهید:
تجربههای موفقی را که داشتهاید بنویسید. مثلا:
- وقتی که ظهر با مشتری ارتباط میگیرم، فروش کمتری دارم.
- هنگامی صبح اول وقت با مشتریانی که تا دیر وقت بیدار هستند، تماس میگیرم به خاطر بیانرژی بودنشان، فروش کمتری دارم.
- هنگامی که آخر هفته به بیزینس x مراجعه میکنم، چون سرشان شلوغ است، نمیتوانم به آنها کالا یا خدمات بفروشم.
- در اسفندماه هر چقدر تلاش کردم نتوانستم کالا بفروشم.
در گام بعد تجربههای موفق خود را کنار نبایدهای فروش بگذارید.
مثالی از نبایدهای فروش:
- وارد دنیای مطلوب مشتریهای خود نشوید. دنیای مطلوب زندگی و حریم خصوصی افراد و هر آنچه که دوست دارند، است. مثل: خانواده، حزب، ورزش مورد علاقه و… .
- فردی را بدون اجازه وارد گروه واتساپی خود نکنید.
در نهایت باید بگویم که:
آموزش فروش انتها ندارد. ممکن شما از هزاران نفر و هزاران کتاب، صدها ساعت آموزش فروش ببینید ولی همچنان دانش فروش شما ظرفیت برای آموزش بیشتر داشته باشد.
در این مقاله که در قالب یک برنامه هدفمند و مدون بیان شد، طرحی از طراحی سیستم فروش در اختیار ما قرار داده شد که با اجرای آن شرکت یا برند شما به کیفیت مطلوبی خواهد رسید و گاهی بیشتر از آن چیزی که توقع داشتید رشد سریع واحد فروش را مشاهده خواهید کرد.
نظر شما چیه؟